کد مطلب:50527 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:150

کرامت اساس تربیت











با توجه به آنچه ذكر شد، كرامت اساس تربیت آدمی است و باید زنجیرهای نفی كرامت انسان را از دست و پای او گشود تا بتواند در بیكران كمالات انسانی پرواز كند و به آنچه باید نایل آید. امیرمومنان علی (ع) در وصیتنامه تربیتی خود به فرزندش حسن (ع) چنین فرموده است:

«و اكرم نفسك عن كل دنیه و ان ساقتك الی الرغائب، فانك لن تعتاض بما تبذل من نفسك عوضا. و لا تكن عبد غیرك و قد جعلك الله حرا.»[1] .

بزرگوارتر از آن باش كه به پستی تن دهی هر چند كه تو را به مقصودت برساند، زیرا نمی توانی در برابر آنچه از شخصیتت در این راه از دست می دهی جایگزینی به دست آوری و بنده ی دیگری مباش در حالی كه خدایت آزاد آفریده است.

[صفحه 295]

امیرمومنان (ع) در همه ی امور بر حفظ كرامت مردمان تاكید می كرد و اجازه نمی داد مناسبات خلاف كرامت انسانی باب شود. نصر بن مزاحم منقری روایت كرده است كه پس از بازگشت امام علی (ع) از پیكار صفین به كوفه چون حضرت بر تیره ای از قبیله ی همدان می گذشت، حرب بن شرحبیل شبامی از خانه ی خود به سوی امام (ع) آمد و به گفتگو درباره ی كشته شدگان و نحوه ی عزاداری زنان آن تیره پرداختند و حرب همچنان كه علی (ع) سواره می رفت، پیاده در ركابش راه می سپرد. پس امام (ع) به او فرمود:[2] .

«ارجع، فان مشی مثلك مع مثلی فتنه للوالی و مذله للمومن.»[3] .

باز گرد كه پیاده رفتن چون تویی با چون من موجب فریفته شدن والی است و خواری مومن.

امیرمومنان (ع) با هر گونه مناسباتی كه صورتی از خواری انسانی در آن بود، مخالفت می كرد و این گونه مناسبات را به زیر پا می گذاشت. شریف رضی نمونه ای بسیار درس آموز را آورده است:

(و قال علیه السلام و قد لقیه عند مسیره الی الشام دهاقین الانبار، فترجلوا له و اشتدوا بین یدیه، فقال:)

«ما هذا الذی صنعتموه؟ (فقالوا: خلق منا نعظم به امراءنا، فقال:) و الله ما ینتفع بهذا امرواوكم! و انكم لتشقون علی انفسكم فی دنیاكم و تشقون به فی آخرتكم. و ما اخسر المشقه وراءها العقاب و اربح الدعه معها الامان من النار!»[4] .

(و چون دهقانان انبار[5] . هنگام رفتن امام به شام او را دیدند، برای وی پیاده شدند و پیشاپیشش دویدند. فرمود:) این چه كار بود كه كردید؟ (گفتند: عادتی است كه داریم و بدان امیران خود را بزرگ می شماریم. فرمود:) به خدا كه امیران شما از این كار سودی نبردند و شما در دنیایتان خود را بدان به رنج می افكنید و در آخرتتان بدبخت می گردید. و چه زیانبار است رنجی كه كیفر در پی آن است و چه سودمند است آسایشی كه با آن از آتش امان است.

تمام شئون تربیتی باید از كرامت برخوردار باشد تا آدمیان را به سوی مقصد آفرینششان رهنمون شود و آنان را در فضای آزادی از هر آنچه آدمی را به دنائت و حقارت

[صفحه 296]

می كشاند، به والاییهای تربیت فطری متصف نماید. و رسالت همه ی انبیای الهی و اولیای ربانی همین بوده است.


بنده ی حق مرد آزاد است و بس
ملك و آیینش خداداد است و بس[6] .


امیرمومنان (ع) در نامه ای كه پس از بازگشت از نهروان نوشت و فرمان داد هر روز جمعه برای مردمان بخوانند،[7] درباره ی این حقیقت چنین آورده است:

«ان نبی الله- صلی الله علیه و آله- قال: «الولاء لمن اعتق.» فجاء رسول الله- صلی الله علیه و آله- بعتق الرقاب من النار و اعتقها من الرق. فكان للنبی- صلی الله علیه و آله- ولاء هذه الامه و كان لی بعده ما كان له.»[8] .

پیامبر خدا (ص) فرمود: «ولایت از آن كسی است كه آزاد ساخته باشد». رسول خدا (ص) برای آزاد ساختن گردنها از آتش آمد و انسانها را از قید بندگی (غیر خدا) آزاد كرد، بنابراین ولایت این امت را پیامبر دارد و هر حقی كه او داشت پس از او از آن من است.

كسی می تواند مردمان را در بستر كرامت، تربیت نماید كه زنجیرهای دنائت و حقارت را از گردن و دست و پای آنان بگشاید و از این رو پیامبر اكرم (ص) فرمود:

«من كنت مولاه فعلی مولاه.»[9] .

هر كه را من مولای اویم، علی مولای اوست.


زین سبب پیغامبر با اجتهاد
نام خود و آن علی مولا نهاد


گفت هر كه را منم مولا و دوست
ابن عم من علی مولای اوست


كیست مولا آن كه آزادت كند
بند رقیت ز پایت بر كند


چون به آزادی نبوت هادی است
مومنان را ز انبیا آزادی است


ای گروه مومنان شادی كنید
همچو سرو و سوسن آزادی كنید[10] .


هر چه آدمی به رتبه ی بالاتری از آزادی دست یابد و در پرواپیشگی تلاش بیشتری نماید، به كرامت افزونتری نایل می گردد. امیرمومنان (ع) در ضمن خطبه ای فرموده است:

[صفحه 297]

«فمن اخذ التقوی... هطلت علیه الكرامه بعد قحوطها.»[11] .

پس آن كه به تقوا كوشد، باران پیوسته ی كرامت از پس بازایستادن بر او ببارد.

پرواپیشگی كه محصول معرفت و عمل صالح است، پوششی است كه آدمی را از دنائت و حقارت حفظ می كند و به اعتلای روحی و اصل می نماید و این مایه ی اصلی كرامت آدمی است، چنانكه امیر بیان، علی (ع) بدان اشارت فرموده است:

«لا كرم كالتقوی.»[12] .

كرامتی چون پرواپیشگی نیست.


صفحه 295، 296، 297.








    1. همان، نامه ی 31.
    2. وقعه ی صفین، صص 532 -531.
    3. نهج البلاغه، حكمت 322.
    4. همان، حكمت 37.
    5. «انبار» شهری در ده فرسخی غرب بغداد و از شهرهای آباد عصر ساسانی بوده است. ایرانیان آن را فیروز شاپور می گفتند و به دست شاپور بن هرمز ذوالاكتاف بنیاد گذاشته شده بود. در وجه تسمیه ی آن به «انبار» از جمله مطالبی كه گفته شده این است كه پادشاهان ایران در آنجا برای لشكریان خود گندم و جو و كاه و انبار و ذخیره می كردند. این شهر به سال 12 هجری به دست خالد بن ولید فتح شد. ر. ك: شهاب الدین ابوعبدالله یاقوت الحموی، معجم البلدان، داربیروت للطباعه و النشر، بیروت، 1408 ق. ج 1، صص 258 -257، محمد فرید بن مصطفی وجدی، دائره المعارف القرن العشرین، دارالفكر، بیروت، 1399 ق. ج 1، ص 632.
    6. كلیات اقبال لاهوری، ص 310.
    7. ر. ك: ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه الدینوری، الامامه و السیاسه، مكتبه الحلبی، مصر، 1388 ق. ج 1، صص 159 -154، الغارات، صص 212 -199، ابوجعفر محمد بن جریر بن رستم الطبری الامامی، المسترشد فی امامه علی بن ابی طالب علیه السلام، المطبعه الحیدریه، النجف، 1368 ق. صص 104 -95، رضی الدین ابوالقاسم علی بن موسی ابن طاووس، كشف المحجه لثمره المهجه، تحقیق محمد الحسون، الطبعه الاولی، مركز النشر مكتب الاعلام الاسلامی، قم، 1412 ق. صص 189 -173، نهج السعاده، ج 5، صص 256 -194.
    8. كشف المحجه، ص 178، نهج السعاده، ج 5، صص 214 -213.
    9. ابوعمرو خلیفه بن خیاط بن ابی هبیره اللیثی (خلیفه العصفری)، تاریخ خلیفه بن خیاط، راجعه و ضبطه و وثقه و وضع حواشیه و فهرسه مصطفی نجیب فواز، حكمت كشلی فواز، الطبعه الاولی، دارالكتب العلمیه، بیروت، 1415 ق. ص 293، ابوجعفر محمد بن عبدالله الاسكافی، المعیار و الموازنه، تحقیق محمدباقر المحمودی، بیروت، 1402 ق. ص 210، مسند احمد ابن حنبل، ج 1، صص 331 و 152 و 119 و 84، ج 4، صص 372 و 370 و 368 و 281، ج 5، صص 419 و 366 و 361 و 358 و 350 و 347، ابوعبدالله محمد بن یزید القزوینی المعروف بابن ماجه، سنن ابن ماجه، تحقیق محمد فواد عبدالباقی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1395 ق. ج 1، صص 45 و 43، ابوعیسی محمد بن عیسی بن سوره الترمذی، سنن الترمذی، دارالفكر، بیروت، ج 5، ص 591.
    10. مثنوی معنوی، دفتر ششم، ص 1019.
    11. نهج البلاغه، خطبه ی 198.
    12. همان، حكمت 113.